رفتارهای نوعدوستانه و خودخواهانه، بهعنوان دو سر طیف تعاملات اجتماعی انسان، از دیرباز مورد توجه فیلسوفان، روانشناسان و عصبشناسان بودهاند. نوعدوستی به اعمالی اشاره دارد که فرد به نفع دیگران، حتی به قیمت هزینه شخصی، عمل میکند، مانند اهدای عضو به فرد ناشناس. در مقابل، خودخواهی به اولویت دادن به منافع شخصی، گاهی به ضرر دیگران، تعریف میشود، که در ویژگیهای روانپریشانه مانند بیرحمی عاطفی بارز است. این مقاله به بررسی مبانی عصبی-زیستی این رفتارها، با تمرکز بر شواهد علمی معتبر، میپردازد و نقش ژنتیک، مدارهای عصبی، و عوامل محیطی را تحلیل میکند. هدف این است که منشأ این رفتارها با رویکردی دقیق و مبتنی بر دادههای تجربی روشن شود.
مبانی ژنتیکی نوعدوستی و خودخواهی
شواهد علمی نشان میدهند که ژنها نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای نوعدوستانه و خودخواهانه دارند. ژنهای مرتبط با سیستمهای اکسیتوسین و دوپامین در رفتارهای اجتماعی دخیل هستند. بهعنوان مثال، واریانت rs53576 در ژن گیرنده اکسیتوسین (OXTR) با افزایش رفتارهای خیرخواهانه و پیوندهای اجتماعی مرتبط است. مطالعهای در سال ۲۰۱۲ نشان داد که افراد دارای این واریانت در موقعیتهای اجتماعی، رفتارهای مشارکتی بیشتری از خود نشان میدهند. همچنین، ژن AVPR1a، که گیرنده وازوپرسین را کد میکند، با تقویت پیوندهای اجتماعی، مانند روابط خانوادگی، ارتباط دارد. نوعدوستی و خودخواهی
در مقابل، ویژگیهای خودخواهانه، بهویژه ویژگیهای سرد و بیاحساس (callous-unemotional traits)، تا حدی ارثی هستند. مطالعات دوقلوها نشان دادهاند که این ویژگیها ارثیبودن قابلتوجهی دارند. واریانتهای خاصی از ژن OXTR نیز با رفتارهای ضداجتماعی مرتبط هستند، که نشاندهنده نقش مشترک ژنها در هر دو طیف رفتار است. این دادهها حاکی از آن است که ژنها زمینهای برای بروز این رفتارها فراهم میکنند، اما عوامل محیطی در تعیین شدت و جهتگیری آنها نقش کلیدی دارند.
مدارهای عصبی دخیل در رفتارهای نوعدوستانه و خودخواهانه
مغز انسان از شبکههای عصبی پیچیدهای برای پردازش تصمیمهای اجتماعی استفاده میکند. در نوعدوستی، مناطقی مانند جزیره (insula)، پوسته پیشانی جلویی (anterior cingulate cortex – ACC)، استریاتوم (striatum)، و ناحیه تالاموس-پایهای (ventral tegmental area – VTA) نقش دارند. مطالعهای در سال ۲۰۱۴ نشان داد که افراد بسیار نوعدوست، مانند اهداکنندگان کلیه ناشناس، آمیگدال راست بزرگتری دارند که پردازش احساسات، بهویژه پاسخ به محرکهای ترسناک، را تقویت میکند. فعالسازی سیستم پاداش (VTA و استریاتوم) در هنگام رفتارهای نوعدوستانه نشان میدهد که این اعمال برای فرد پاداشدهنده هستند. بهعنوان مثال، مطالعهای در سال ۲۰۰۷ نشان داد که در هنگام کمکهای خیریه، مناطق کائودات دوطرفه و هسته آکومبنس راست فعال میشوند و این فعالسازی با رضایت بیشتر از عمل خیرخواهانه همبستگی دارد.
در مقابل، در رفتارهای خودخواهانه، بهویژه در افراد با ویژگیهای روانپریشانه، کاهش حجم آمیگدال و افزایش فعالیت در قشر پیشپیشانی (prefrontal cortex – PFC) مشاهده میشود. هسته آکومبنس در رفتارهای تکانشی و ضداجتماعی فعال است، اما پردازش احساساتی مانند ترس و اندوه در این افراد کاهش مییابد. مطالعهای در سال ۲۰۱۱ نشان داد که تصمیمگیریهای ناعادلانه و خودخواهانه با فعالسازی جزیره مرتبط است، که نشاندهنده واکنشهای عاطفی منفی در برابر نابرابری است. این تفاوتها در فعالیت عصبی نشان میدهند که نوعدوستی و خودخواهی از الگوهای متفاوتی در پردازش عاطفی و پاداش پیروی میکنند.
تأثیر محیط و فرهنگ نوعدوستی و خودخواهی
عوامل محیطی و فرهنگی تأثیر عمیقی بر بروز رفتارهای نوعدوستانه و خودخواهانه دارند. مطالعهای در سال ۱۹۷۵ نشان داد که کودکان کنیایی (۳ تا ۱۰ سال) در همه موارد رفتار نوعدوستانه نشان دادند، در حالی که تنها تعداد کمی از کودکان آمریکایی چنین رفتاری داشتند. این تفاوت به تأثیر فرهنگهای جمعگرا در مقابل فردگرا نسبت داده میشود. والدینی مثبت، مانند تشویق به همدلی در کودکی، میتواند رفتارهای نوعدوستانه را تقویت کند. در مقابل، محیطهای نابسامان، مانند فقر یا غفلت والدین، میتوانند ویژگیهای خودخواهانه را تشدید کنند.
مداخلات مبتنی بر ذهنآگاهی و مدیتیشن مهربانی نیز میتوانند فعالیت مناطق مغزی مانند ACC و آمیگدال را افزایش دهند و رفتارهای نوعدوستانه را تقویت کنند. در مورد خودخواهی، برنامههای درمانی مانند مرکز مندوتا نشان دادهاند که مداخلات زودهنگام میتوانند رفتارهای ضداجتماعی را کاهش دهند، اگرچه نرخ تکرار جرم در بزرگسالان با ویژگیهای روانپریشانه همچنان بالا است. این دادهها نشان میدهند که محیط میتواند اثرات ژنتیکی را تعدیل کند و رفتارهای اجتماعی را شکل دهد. نوعدوستی و خودخواهی
تعامل ژن، مغز و محیط
رفتارهای نوعدوستانه و خودخواهانه نتیجه تعامل پویا و چندلایهای بین ژنها، فعالیتهای مغزی، و عوامل محیطی هستند. ژنها، مانند گیرندههای اکسیتوسین (OXTR) و وازوپرسین (AVPR1a)، زمینه زیستی برای رفتارهای اجتماعی ایجاد میکنند. این ژنها بر حساسیت فرد به سیگنالهای اجتماعی، مانند توانایی تشخیص احساسات دیگران یا ایجاد پیوندهای عاطفی، تأثیر میگذارند. با این حال، بیان این ژنها به شدت تحت تأثیر محیط قرار دارد. محیطهای اجتماعی، مانند خانواده، جامعه، و فرهنگ، میتوانند ژنهای مرتبط با نوعدوستی را فعالتر کنند یا ژنهای مرتبط با رفتارهای خودخواهانه را تقویت کنند.
مغز بهعنوان واسطهای بین ژنها و محیط عمل میکند و این تعامل را از طریق مدارهای عصبی هدایت میکند. برای مثال، مناطقی مانند ناحیه تالاموس-پایهای (VTA) و استریاتوم در نوعدوستی فعال میشوند و احساس پاداش را در هنگام کمک به دیگران ایجاد میکنند. در مقابل، کاهش فعالیت این مناطق و افزایش فعالیت قشر پیشپیشانی (PFC) ممکن است با رفتارهای خودخواهانه مرتبط باشد، بهویژه در افرادی که پردازش عاطفی ضعیفتری دارند. پروفسور پاتریشیا چرچلند، عصبشناس و فیلسوف برجسته، در این باره اظهار میکند: «رفتارهای اجتماعی مانند نوعدوستی از تعامل پیچیده ژنها و محیطهای اولیه شکل میگیرند، جایی که مغز مانند یک پل این دو را به هم متصل میکند و همدلی را تقویت یا مهار میکند.» این دیدگاه بر نقش کلیدی تجربیات اولیه، مانند تعاملات با والدین یا همسالان، در شکلدهی مدارهای عصبی تأکید دارد.
فرهنگ نیز نقش مهمی در این تعامل ایفا میکند. جوامع جمعگرا، که ارزشهای همکاری و اشتراک را ترویج میکنند، میتوانند مسیرهای عصبی مرتبط با همدلی را تقویت کنند. برای مثال، کودکانی که در محیطهای حامی و گرم پرورش مییابند، فعالیت بیشتری در پوسته پیشانی جلویی (ACC) و آمیگدال نشان میدهند، که با رفتارهای نوعدوستانه مرتبط است. در مقابل، محیطهای پرتنش یا رقابتی ممکن است فعالیت این مناطق را کاهش دهند و رفتارهای خودخواهانه را تشویق کنند. پروفسور رابرت ساپولسکی، زیستشناس و عصبشناس برجسته، در این زمینه میگوید:
«مغز انسان مانند یک صفحه نقاشی است که ژنها طرح اولیه را میکشند، اما محیط و فرهنگ رنگها و جزئیات نهایی را اضافه میکنند، و این تعادل بین نوعدوستی و خودخواهی را تعیین میکند.»
مداخلات محیطی، مانند آموزش ذهنآگاهی یا تمرینهای مهربانی، میتوانند فعالیت مناطقی مانند آمیگدال و ACC را افزایش دهند و رفتارهای نوعدوستانه را تقویت کنند. بهطور مشابه، مداخلات درمانی زودهنگام، مانند برنامههای مرکز مندوتا، نشان دادهاند که میتوانند رفتارهای ضداجتماعی را در کودکان کاهش دهند، اگرچه اثربخشی این مداخلات در بزرگسالان با ویژگیهای روانپریشانه کمتر است. این نشان میدهد که زمانبندی مداخلات، بهویژه در دوران کودکی، نقش حیاتی در شکلدهی رفتارهای اجتماعی دارد.
مطالعات تجربی همچنین نشان دادهاند که دستکاریهای عصبی میتوانند این تعادل را تغییر دهند. برای مثال، استفاده از تحریک مغناطیسی مغز (TMS) برای کاهش فعالیت قشر پیشپیشانی جانبی (dlPFC) میتواند تمایل به رفتارهای نوعدوستانه را افزایش دهد. این یافته حاکی از آن است که نوعدوستی ممکن است یک حالت پیشفرض در مغز باشد که توسط مناطق بازدارنده تنظیم میشود. این تعامل پویا بین ژنها، مغز، و محیط نشان میدهد که رفتارهای اجتماعی انسان نتیجه یک سیستم پیچیده و بههمپیوسته است که در آن هیچ عاملی بهتنهایی تعیینکننده نیست.
نتیجهگیری
منشأ نوعدوستی و خودخواهی در انسان به ترکیبی از عوامل ژنتیکی، عصبی، و محیطی بازمیگردد. ژنهای مرتبط با اکسیتوسین و دوپامین زمینهای برای رفتارهای اجتماعی فراهم میکنند، در حالی که مدارهای عصبی مانند آمیگدال، استریاتوم، و قشر پیشپیشانی این رفتارها را پردازش میکنند. عوامل محیطی، بهویژه فرهنگ و تربیت، نقش تعیینکنندهای در تقویت یا سرکوب این تمایلات دارند. درک این مبانی میتواند به توسعه مداخلات هدفمند برای تقویت رفتارهای نوعدوستانه و کاهش رفتارهای خودخواهانه کمک کند، که پیامدهای گستردهای برای اخلاق، سیاستگذاری اجتماعی، و سلامت روان دارد.
منابع علمی
- Harbaugh, W. T., Mayr, U., & Burghart, D. R. (2007). Neural responses to taxation and voluntary giving reveal motives for charitable donations. Science, 316(5831), 1622–162۵. لینک به منبع
- Harbison, J. E., & Myers, S. S. (2012). The neurogenetics of nice: Receptor genes for oxytocin and vasopressin interact with threat to predict prosocial behavior. Psychological Science, 23(5), 446–452. لینک به منبع
- Yildirim, B. O., & Derksen, J. J. L. (2018). Psychopathy to altruism: Neurobiology of the selfish–selfless spectrum. Frontiers in Psychology, 9, 575. لینک به منبع
واقعاً جناب دکتر ممنون ازتون که این مطالب خوب رو به رایگان برامون به اشتراک میگذارید.🫶🏻🫶🏻❤️❤️