چیستی اخلاق و نسبیت آن
اخلاق، مفهومی چندوجهی است که در بستر فرهنگها، تاریخ و تجربیات فردی تعریف میشود. این واژه به مجموعهای از اصول، ارزشها و رفتارهایی اشاره دارد که راهنمای قضاوت درباره «درست» یا «غلط» در تعاملات انسانی هستند. بااینحال، اخلاق بههیچوجه مقولهای مطلق نیست؛ بلکه ذاتاً ذهنی و وابسته به زمینههای اجتماعی، تاریخی و حتی بیولوژیکی است. آنچه در یک جامعه بهعنوان عملی اخلاقی ستایش میشود، ممکن است در جامعهای دیگر نکوهیده باشد. این سیالیت و نسبیت، پرسش از منشأ اخلاق و مهربانی را به موضوعی پیچیده تبدیل میکند: آیا ما بهصورت ذاتی موجوداتی مهربان و اخلاقی هستیم، یا این ویژگیها از طریق تعاملات اجتماعی و محیطی شکل میگیرند؟ این مقاله با استناد به شواهد علمی از علوم اعصاب، علوم رفتاری، ژنتیک و دیدگاههای پاتریشیا چرچلند در کتاب اخلاق و مغز (Braintrust)، به بررسی این موضوع میپردازد، نقش متقابل جامعه و اخلاق را تحلیل میکند و رفتار دوستانه انسان را با دیگر گونهها مقایسه میکند.
مهربانی و اخلاق: ریشههای زیستی و نقش ژنتیک
علوم اعصاب و ژنتیک شواهد قانعکنندهای ارائه میدهند که مهربانی و رفتارهای اخلاقی تا حدی ریشه در زیستشناسی انسان دارند. پاتریشیا چرچلند در کتاب اخلاق و مغز استدلال میکند که اخلاق از سیستمهای عصبی مرتبط با مراقبت و پیوندهای اجتماعی سرچشمه میگیرد، بهویژه از طریق هورمون اکسیتوسین که در رفتارهای نوعدوستانه و همدلانه نقش دارد. اکسیتوسین، که اغلب بهعنوان «هورمون عشق» شناخته میشود، در موقعیتهایی مانند مراقبت از فرزندان، حمایت از اعضای گروه یا حتی تعاملات عاطفی با غریبهها ترشح میشود و به تقویت رفتارهای اجتماعی کمک میکند. این سیستمهای عصبی، که در پستانداران تکامل یافتهاند، نشاندهنده پایه زیستی برای رفتارهای اخلاقی هستند که از نیاز به بقا و همکاری در گروههای اجتماعی نشئت میگیرند. بهعنوان مثال، مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که فعالسازی قشر پیشپیشانی و آمیگدال در هنگام تصمیمگیریهای اخلاقی، بهویژه در موقعیتهایی که مستلزم همدلی یا فداکاری است، افزایش مییابد.
مطالعات ژنتیکی نیز بر وجود پایههای ارثی برای مهربانی تأکید دارند. پژوهشی روی 742 دوقلو و خواهر و برادر نشان داد که همدلی عاطفی (توانایی احساس آنچه دیگران احساس میکنند) بین 52 تا 57 درصد ارثی است، درحالیکه همدلی شناختی (درک دیدگاههای دیگران) تنها 27 درصد تحت تأثیر ژنتیک قرار دارد . این تفاوت نشان میدهد که گرچه ژنها میتوانند گرایشی به رفتارهای مهربانانه ایجاد کنند، اما جنبههای شناختیتر اخلاق، مانند توانایی قضاوت درباره موقعیتهای پیچیده اجتماعی، بیشتر از طریق یادگیری و تجربه شکل میگیرند. بااینحال، تنوع در نتایج مطالعات ژنتیکی، با هریتابیلیتی بین 0 تا 70 درصد، نشاندهنده پیچیدگی این ویژگیها و وابستگی آنها به روشهای تحقیق، ابزارهای اندازهگیری و جمعیتهای مورد مطالعه است. برای نمونه، تفاوتهای فرهنگی در تعریف همدلی میتواند بر نتایج این مطالعات تأثیر بگذارد، زیرا جوامع مختلف ممکن است جنبههای متفاوتی از همدلی (عاطفی یا شناختی) را ارزشگذاری کنند.
چرچلند تأکید میکند که اخلاق صرفاً نتیجه ژنها نیست، بلکه از تعامل میان زیستشناسی و محیط اجتماعی پدید میآید. او استدلال میکند که مغز انسان، بهویژه قشر پیشپیشانی، توانایی یادگیری هنجارهای اجتماعی و تطبیق رفتارها را دارد. این انعطافپذیری عصبی به انسانها اجازه میدهد تا ارزشهای اخلاقی را از طریق تجربه و فرهنگ درونی کنند، حتی اگر پایههای زیستی آنها از پیش تعیین شده باشند. برای مثال، کودکان از سنین پایین از طریق مشاهده و تقلید از والدین و همسالان، رفتارهای اخلاقی مانند بهاشتراکگذاری یا کمک به دیگران را میآموزند، که این یادگیری بهتدریج در ساختار عصبی آنها تثبیت میشود.
تأثیر رفتارهای اکتسابی بر مهربانی و اخلاق
علوم رفتاری شواهد مهمی درباره نقش محیط و رفتارهای اکتسابی در تقویت مهربانی و اخلاق ارائه میدهند. مطالعهای تصادفیشده با 182 شرکتکننده (71 درصد زن، 60 درصد از گروههای قومی کمتظاهر) نشان داد که انجام سه اقدام مهربانانه در هفته به مدت چهار هفته، بیان ژنهای التهابی (CTRA) را در سلولهای ایمنی کاهش میدهد . این کاهش با فعالسازی سیستم عصبی پاراسمپاتیک و مهار سیستم عصبی سمپاتیک همراه است، که نشاندهنده تأثیر مستقیم رفتارهای مهربانانه بر سلامت جسمی و روانی است. نکته قابلتوجه این است که تأثیر این اقدامات در افرادی که به پروتکل پایبند بودند، بیشتر بود، بهویژه زمانی که مهربانی به دیگران معطوف میشد تا خود. این مطالعه نشان میدهد که رفتارهای مهربانانه، حتی اگر بهصورت خودآگاه و برنامهریزیشده انجام شوند، میتوانند تغییرات عمیقی در سطح بیولوژیکی ایجاد کنند، از جمله کاهش التهاب و بهبود سلامت روان.
این یافتهها با دیدگاه اپیژنتیک همخوانی دارند، که نشان میدهد رفتارهای اکتسابی میتوانند بر بیان ژنها اثر بگذارند. بهعنوان مثال، انجام کارهای خیرخواهانه میتواند الگوهای ژنتیکی مرتبط با استرس و التهاب را تغییر دهد، که این تغییرات حتی ممکن است در نسلهای آینده تأثیر داشته باشند. این پدیده نشاندهنده یک چرخه پویا بین رفتار و زیستشناسی است:
رفتارهای مهربانانه نهتنها نتیجه ژنها هستند، بلکه میتوانند ژنها را تحت تأثیر قرار دهند و حتی گرایش به مهربانی را در آینده تقویت کنند.
چرچلند در اخلاق و مغز به نقش «نورونهای آینهای» اشاره میکند که به انسانها امکان میدهند رفتارهای دیگران را تقلید کنند و از آنها یاد بگیرند. این مکانیسم عصبی، همراه با تجربههای اجتماعی، به افراد کمک میکند تا هنجارهای اخلاقی را درونی کنند و رفتارهای مهربانانه را بهصورت خودکار انجام دهند. برای مثال، دیدن فردی که به یک نیازمند کمک میکند، میتواند نورونهای آینهای را فعال کند و انگیزهای برای تقلید آن رفتار ایجاد کند. این فرایند یادگیری اجتماعی، بهویژه در دوران کودکی، نقش مهمی در شکلگیری اخلاق ایفا میکند و نشان میدهد که مهربانی و رفتارهای اخلاقی تا حد زیادی از طریق تعاملات اجتماعی تقویت میشوند.
گونه ما و دیگر گونهها: مقایسه رفتار دوستانه
رفتارهای مهربانانه و اخلاقی نهتنها در انسانها، بلکه در دیگر گونههای جانوری نیز مشاهده میشوند، که این موضوع ریشههای زیستی این ویژگیها را برجسته میکند. بااینحال، انسانها به دلیل تواناییهای شناختی پیشرفته، مانند خودآگاهی و تفکر انتزاعی، رفتارهای اخلاقی پیچیدهتری نسبت به دیگر گونهها نشان میدهند. برای مثال، شامپانزهها، که نزدیکترین خویشاوندان ژنتیکی انسان هستند، رفتارهای نوعدوستانهای مانند بهاشتراکگذاری غذا یا دفاع از اعضای گروه در برابر خطر را نشان میدهند. مطالعات اینطور بیان می کنند که شامپانزهها در 58 درصد موارد، زمانی که میتوانند بدون هزینه شخصی به همنوع خود کمک کنند، این کار را انجام میدهند . بااینحال، این رفتارها معمولاً به اعضای گروه خود محدود میشوند و بهندرت به غریبهها یا گونههای دیگر گسترش مییابند.
در مقابل، انسانها توانایی گسترش مهربانی به افراد ناشناس، گروههای غیرمرتبط و حتی گونههای دیگر را دارند. بهعنوان مثال، جنبشهای حفاظت از محیطزیست و حمایت از حقوق حیوانات نشاندهنده تمایل انسان به رفتارهای اخلاقی فراتر از مرزهای گونه است. بااینحال، این رفتارها بهشدت تحت تأثیر فرهنگ و آموزش قرار دارند. مطالعهای در سال 2017 ثابت کرد که انسانها در جوامعی که ارزشهای همدلی با حیوانات را ترویج میکنند، 73 درصد بیشتر احتمال دارد که به حیوانات آسیبدیده کمک کنند، در مقایسه با جوامعی که چنین ارزشهایی را کم اهمیت میدانند . این تفاوت نشاندهنده نقش فرهنگ در گسترش دایره همدلی انسان است.
در دیگر گونهها، مانند دلفینها، رفتارهای نوعدوستانهای مانند کمک به دلفینهای زخمی برای رسیدن به سطح آب مشاهده شده است. مطالعهای در سال 2013 گزارش داد که در 62 درصد موارد، دلفینها به همنوع خود که در معرض خطر است کمک میکنند، حتی اگر این کار انرژی زیادی از آنها بگیرد . بااینحال، این رفتارها معمولاً بهصورت غریزی و بدون قضاوتهای پیچیده اخلاقی انجام میشوند، درحالیکه انسانها میتوانند با استفاده از عقل و فرهنگ، تصمیمات اخلاقی آگاهانهتری بگیرند.
مقایسه انسان با دیگر گونهها نشان میدهد که گرچه پایههای زیستی مهربانی در میان پستانداران مشترک است، توانایی انسان در گسترش این رفتارها به غریبهها و گونههای دیگر، نتیجه ترکیبی از زیستشناسی و فرهنگ است. این انعطافپذیری، انسان را از دیگر گونهها متمایز میکند، اما درعینحال نشاندهنده وابستگی شدید رفتارهای اخلاقی به محیط اجتماعی است.
تعامل جامعه و اخلاق: یک رابطه دوسویه
جامعه بهعنوان بستری برای تکامل و ابراز اخلاق عمل میکند. هنجارهای اجتماعی، آموزش و ارزشهای فرهنگی، چارچوبی را فراهم میکنند که افراد رفتارهای خود را بر اساس آن تنظیم میکنند. برای مثال، جوامعی که بر همکاری و حمایت متقابل تأکید دارند، گرایش بیشتری به پرورش رفتارهای اخلاقی و مهربانانه نشان میدهند. در مقابل، محیطهایی که رقابت و منفعتطلبی را ترویج میکنند، ممکن است رفتارهای خودمحورانه را تقویت کنند. مطالعهای در Psychology Today نشان میدهد که محیطهای اجتماعی میتوانند تأثیر ژنتیکی بر مهربانی را تعدیل کنند، بهطوریکه افراد با پیشزمینه ژنتیکی مشابه در محیطهای متفاوت، رفتارهای متفاوتی از خود نشان میدهند.
این رابطه دوسویه است: همانگونه که جامعه اخلاق فردی را شکل میدهد، رفتارهای اخلاقی افراد نیز میتوانند هنجارهای اجتماعی را بازتعریف کنند. جنبشهای اجتماعی، مانند حرکتهای مدافع حقوق بشر یا محیطزیست، اغلب از اقدامات اخلاقی فردی آغاز میشوند و بهتدریج به تغییرات فرهنگی و قانونی منجر میشوند. چرچلند در این باره استدلال میکند که اخلاق انسانی از نیاز به همکاری در گروههای اجتماعی تکامل یافته است. او معتقد است که رفتارهای اخلاقی، مانند فداکاری برای دیگران، در اصل برای افزایش شانس بقای گروه شکل گرفتهاند و این انگیزههای زیستی همچنان در جوامع مدرن تأثیرگذار هستند.
این تعامل پویا بین فرد و جامعه از طریق مکانیسمهای اپیژنتیک نیز تقویت میشود. رفتارهای اخلاقی، مانند کمک به دیگران یا مشارکت در فعالیتهای خیرخواهانه، میتوانند تغییراتی در بیان ژنها ایجاد کنند که نهتنها بر سلامت فرد، بلکه بر نسلهای آینده اثر میگذارند. بهعنوان مثال، کاهش بیان ژنهای التهابی در اثر رفتارهای مهربانانه، میتواند به بهبود سلامت جسمی و روانی منجر شود و حتی گرایش به رفتارهای اخلاقی را در نسلهای بعدی تقویت کند.
مقایسه ما و دیگر گونه ها
در مقایسه با گونههای دیگر، انسانها نرخ قتل همنوع پایینتری دارند (0.006 درصد در مقایسه با 10-15 درصد در گرگها یا 20-30 درصد در شیرها)، که احتمالاً به دلیل ساختارهای اجتماعی پیچیده و سیستمهای قانونی است. دلفینها و شامپانزهها نیز نرخهای پایینتری از قتل همنوع دارند (1-7 درصد)، اما این رفتارها بیشتر غریزی و مرتبط با رقابت ژنتیکی است. زنبورهای عسل خشونت را عمدتاً در سطح ملکهها نشان میدهند، اما به دلیل ساختار کلنی، این رفتارها به حفظ نظم اجتماعی کمک میکند. اسبها کمترین میزان قتل همنوع را دارند (کمتر از 0.1 درصد)، که نشاندهنده طبیعت غیرتهاجمیتر آنها است.
این تفاوتها نشان میدهد که قتل همنوع در گونههای مختلف به عوامل زیستشناختی (مانند رقابت ژنتیکی) و محیطی (مانند کمبود منابع) بستگی دارد. انسانها به دلیل تواناییهای شناختی پیشرفته، میتوانند خشونت را از طریق فرهنگ و قوانین کاهش دهند و به نسبت تمام گونه های جانوری کمترین میزان خشونت را دارند. در حالی که در گونههای دیگر، این رفتارها بیشتر غریزی و کمتر قابل کنترل هستند.
تحلیل و چشمانداز
بر اساس شواهد علمی، مهربانی و اخلاق را نمیتوان بهسادگی بهعنوان ویژگیهای ذاتی یا اکتسابی طبقهبندی کرد. ژنها پایهای برای گرایش به همدلی و رفتارهای اخلاقی فراهم میکنند، اما این گرایشها بدون محیط اجتماعی مناسب به رفتارهای ملموس تبدیل نمیشوند. علوم اعصاب، با تأکید بر نقش اکسیتوسین و نورونهای آینهای، نشان میدهد که مغز انسان برای همکاری و مراقبت طراحی شده است. بااینحال، علوم رفتاری و مطالعات اپیژنتیک نشان میدهند که این پایههای زیستی از طریق تجربه، آموزش و عادتسازی تقویت میشوند. جامعه نیز بهعنوان یک عامل کلیدی، نهتنها این رفتارها را شکل میدهد، بلکه خود از آنها تأثیر میپذیرد.
دیدگاه پاتریشیا چرچلند در اخلاق و مغز این تعامل را بهخوبی روشن میکند. او استدلال میکند که اخلاق از نیازهای زیستی برای بقای گروه نشئت گرفته، اما انعطافپذیری مغز انسان امکان تطبیق این ارزشها با شرایط اجتماعی متغیر را فراهم کرده است. مقایسه انسان با دیگر گونهها نیز نشان میدهد که گرچه پایههای زیستی مهربانی در میان پستانداران مشترک است، توانایی انسان در گسترش این رفتارها به غریبهها و گونههای دیگر، نتیجه ترکیبی از زیستشناسی و فرهنگ است. این دیدگاه، مهربانی و اخلاق را نه بهعنوان ویژگیهای ثابت، بلکه بهعنوان فرایندهایی پویا معرفی میکند که از طریق تعامل مداوم فرد و جامعه تکامل مییابند.
نتیجهگیری
مهربانی و اخلاق، نتیجه همافزایی پیچیدهای میان زیستشناسی و محیط هستند. ژنها گرایشی به همدلی و رفتارهای نوعدوستانه ایجاد میکنند، اما این گرایشها از طریق تجربههای اجتماعی، آموزش و فرهنگ به رفتارهای ملموس تبدیل میشوند. جامعه بهعنوان بستری برای پرورش این ویژگیها عمل میکند، درحالیکه رفتارهای اخلاقی افراد میتوانند هنجارهای اجتماعی را بازسازی کنند. علوم اعصاب، ژنتیک و علوم رفتاری، همراه با دیدگاههای فلسفی مانند آنچه پاتریشیا چرچلند ارائه میدهد، نشان میدهند که مهربانی و اخلاق نه کاملاً ذاتی هستند و نه صرفاً اکتسابی، بلکه از تعامل پویای این دو سرچشمه میگیرند. مقایسه انسان با دیگر گونهها نیز بر این نکته تأکید دارد که توانایی منحصربهفرد انسان در گسترش دایره مهربانی، نتیجه ترکیبی از زیستشناسی و فرهنگ است. این درک، امیدی برای پرورش جوامعی اخلاقیتر ایجاد میکند، مشروط بر آنکه به آموزش، فرهنگسازی و تشویق رفتارهای خیرخواهانه توجه شود.
منابع
- Churchland, P. S. (2011). Braintrust: What neuroscience tells us about morality. Princeton University Press. لینک به منبع
- Nelson-Coffey, S. K., Fritz, M. M., Lyubomirsky, S., & Cole, S. W. (2022). The genomic impact of kindness to self vs. others: A randomized controlled trial. Brain, Behavior, and Immunity, 106, 40-48. لینک به منبع
- Warrier, V., & Baron-Cohen, S. (2018). Genetic contribution to empathy: Evidence from twin studies. Greater Good Magazine. لینک به منبع
- Harbaugh, W. T., & Vesterlund, L. (2022). Is kindness genetically predetermined? Psychology Today. لینک به منبع
بدون دیدگاه