هوش هیجانی، شناخت هیجانات خود

هوش هیجانی

هوش هیجانی یا Emotional Intelligence مفهوم به نسبت جدیدتری از بهره هوشی است که اغلب مردم با آن آشنا هستند. بسیاری از ما افرادی با بهره هوشی بالاتر را باهوش می شناسیم و شاید در بسیاری از مدارس و یا مراکز دانشگاهی اهمیت بیشتری برای افرادی با بهره هوشی یا IQ بالاتر قائل هستند. اما تحقیقات و تجربیات به خصوص در ده های اخیر نشان می دهد افرادی با هوش هیجانی بالاتر و حتی با IQ متوسط می توانند زندگی سالم تر و موفق تری را سپری کنند. از این رو اهمیت هوش هیجانی در سالهای اخیر بسیار برجسته تر شده است. 

می توان گفت آن بخش دوست داشتنی ما انسانها که ما را به هم نزدیک تر می کند. نه منطق و استدلال ها، بلکه هیجانات و عواطف ما هستند. اما این زمانی است که این عواطف و هیجانات که گاهی آنها را احساس می نامیم درست و به موقع و به اندازه ابراز شوند. 

جمله معروف ارسطو شاید نقطه عطفی برای درک بهتر هوش هیجانی باشد. 

“عصبانی شدن آسان است؛ همه می‌توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!”

ما در مقاله نسل آینده برای زندگی به چه هوش و استعدادی نیاز دارد؟ در همین وب سایت به اهمیت انواع هوش پرداختیم. اما همانطور که از عنوان این مطلب مشخص است در اینجا می خواهیم به اهمیت هوش اجتماعی و هیجانی بپردازیم. از آنجا که این مبحث بسیار گسترده است این مطلب را در قالب چند مقاله ارایه می دهیم که بر اساس فازهای مختلف هوش هیجانی است. روانشناسان و متخصصان نظریه های گوناگونی در این حوزه ارایه داده اند و برخی این هوش را به چهار و برخی دیگر به پنج بخش تقسیم کرده اند، اما در واقع همه آنها به دو بخش شناخت و مدیریت احساسات خود و مدیریت روابط اجتماعی اشاره دارند. ما در این مطلب با بررسی هر دو مدل به بخش اول یعنی شناخت هیجانات خود می پردازیم. 

emotional Intellegence

 

Emotional Self-Awareness شناخت هیجانات خود 

ابتدا باید توضیح دهیم که هیجان یا Emotion چیست؟ در برخی از منابع به خصوص ترجمه های فارسی متون علمی روانشناسی واژه احساس را جایگرین هیحان می کنند در حالی که به لحاظ بار معنایی و علمی در مطالب عملی تفاوت هایی میان این دو قائل می شوند. هیجانات معمولا واکنش های درونی ما هستند، اما احساسات با کلمات توصیف می شوند به طور مثال غم یک هیجان پایه است در حالی که دلتنگی یک احساس توصیف شده از غم است. 

هیجان یا Emotion  در روان‌شناسی معمولاً به احساس‌ها و واکنش‌های عاطفی اطلاق می‌گردد. آمیگدال در مغز، ورودی‌های احساسی را پردازش می‌کند و پاسخ مناسب با آن ورودی را شکل می‌دهد. هر هیجان از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:

  • مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین می‌کنند. آنچه برای یک فرد فوق‌العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل‌کننده یا آزاردهنده باشد.
  • مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم برانگیخته می‌شود، ضربان قلب زیاد می‌شود، مردمکها گشاد می‌شوند و میزان تنفس افزایش می‌یابد. اکثر هیجان‌ها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند. با این حال در سال ۲۰۰۷ پس از انجام آزمایش‌های گوناگون روی میمونها محققان به این نتیجه رسیدند که مدارهای عصبی متفاوتی در آمیگدال برای پردازش دو هیجان ترس و غافلگیری فعال می‌شوند.
  • مؤلفهٔ رفتاری، به حالت‌های مختلف ابراز هیجان‌ها اشاره می‌کند. جلوه‌های چهره‌ای، حالت‌های اندام و حرکت‌های بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجان‌های دیگر تغییر می‌کنند.
  • جلوهٔ چهره ای مهم‌ترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسی‌هایی که صورت گرفته‌اند، نشان می‌دهند که برخی از جلوه‌های خاصِ چهره‌ای، ذاتی هستند؛ و بنابراین، در همه جای دنیا آن‌ها را می‌شناسند.
  • هیجان‌ها متشکل از الگوهای پاسخ‌های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند؛ و در واقع غالباً از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست می‌دهد؛ ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربهٔ خصوصی و پدیده‌ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد.
  • از علایم هیجان می‌توان به تپش قلب و بالا رفتن فشار خون اشاره کرد.

 

هفت هیجان پایه، الگویی است که در روانشناسی برای توصیف هیجانات مختلف استفاده می‌شود. این الگو در سال ۱۹۷۲ توسط پل اکمن، روانشناس آمریکایی، ارائه شد. هفت هیجان پایه شامل هیجانات اولیه و ابتدایی است که در تمام فرهنگ‌ها و زبان‌ها وجود دارند و به ترتیب شامل خشم، ترس، خوشحالی، تعجب، انزجار، غم و تحقیر می‌شوند. پل اکمن معتقد است که نمود هیجانات پایه در چهره خود را نشان می دهند، هرچند که امروزه برخی تحقیقات شواهدی مخالف نظریه پل اکمن نیز ارایه می دهند اما به طور کل می توان به این هفت هیجان پایه در بحث شناخت احساسات خود تکیه کرد. 

هفت هیجان پایه کدامند؟

اکمن تعدادی از هیجانات را به عنوان هیجانات پایه در نظر می‌گیرید و اعلام می‌کند که این هیجانات، خود را در چهره نمایش می‌دهند:
  • ترس (Fear)
  • تعجب (Surprise)
  • خشم (Anger)
  • تحقیر (Contempt)
  • شادی (Joy)
  • غم (Sadness)
  • انزجار (Disgust)

البته در علوم انسانی  از جمله روانشناسی چیز مطلقی وجود ندارد و نمی توان به طور قطع درباره موضوعات گوناگون از جمله تعداد و یا نوع عواطف و هیجانات صحبت کرد. برخی دیگر از روانشناسان هیجاناتی چون لذت، شهوت و یا حسادت را جزوی از هیجانات پایه می دانند و برخی هم معتقدند که احساسات دیگر که مرکب هستند از ترکیب چند هیجان پایه شکل می گیرد. 

هوش هیجانی در واقع شیوه مدیریت و ابراز هیجانات خود و همچنین اثرگذاری موثر و در راستای اهداف در دیگران است. به طور مثال یک مدیر باید بتواند احساسات منابع انسانی و همکاران خود را به خوبی درک کند و همچنین باید توانایی همدلی با آنها را داشته باشد. این نقش حتی در مورد مشاغلی مانند روانشناسان، پزشکان و یا نقش های پایه انسانی مانند مادر یا پدر بودن اهمیت بسیاری دارد. 

اما مرحله نخست در مسیر چنین مهارتی، شناخت احساسات خود است. اینکه بدانیم هم اکنون دارای چه هیجانی هستیم و این هیجان بر اساس کدام عامل شکل گرفته است. باید درک کنیم که تعبیری که از هیجانمان داریم، می تواند احساس و سپس شیوه واکنش ما به آن هیجان را شکل دهد. مثلا اگر حرف فرد مقابل را توهین به شخصیتمان تلقی کنیم، آنگاه هیجان ما ممکن است تبدیل به نفرت و خشم شود. اما اگر سخن او را بر اساس نا آگاهی او از وضعیت خودمان تلقی کنیم ممکن است هیجان ما بهتر مدیریت شود و گاهی تبدیل به هیجان دیگری شود. این موضوع می تواند رفتار ما و شیوه برخورد ما با وقایع و حتی سلامت روان ما را به همراه داشته باشد. 

بر همین اساس ما مرحله اول هوش هیجانی را شناخت و درک احساسات و هیجانات خود می دانیم که از مسیر خودآگاهی می گذرد. از آنجا که این مبحث بسیار گسترده است در بخش های بعد به معرفی هر یک از هیجانات و سپس تعریف فازهای بعدی هوش هیجانی مانند SELF REGULATION و همچنین مدیریت هیجانات دیگران در روابط اجتماعی که نیاز زندگی ما در جامعه امروزیست و سازمان جهانی بهداشت آنرا جزو ده مهارت برتر مورد نیاز برای زندگی در قرن حاضر می داند خواهیم پرداخت.

وحید زارعی 

 

3 دیدگاه

  • واقعا همینطوره، هوش هیجانی و اینکه بلد باشی با دیگران همدلی کنی خیلی مهم تر از بهره هوشیه، متاسفانه من تجربه بد ارتباط با مدیری که بهره هوشی بالایی داشت ولی متاسفانه اصلا درکی از روابط اجتماعی نداشت رو گذروندم و این مطلب برام یادآور اون بود. ممنونم از سایت دیگرگونه بابت مطالب مفید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

با ما در تماس باشید

منتظر نظرات و پیام های شما هستیم

ما در مجموعه دیگرگونه آماده ایم تا به سوالات، نظرات و درخواست های شما پاسخ دهیم، بهترین روش ارتباطی با ما از طریق تکمیل فرم تماس و یا ارسال ایمیل می باشد پاسخ شما حداکثر پس از دو روز کاری ارسال خواهد شد. همچنین می توانید از طریق پیام رسان واتس اپ با ما در تماس باشید.

    پیام رسان واتساپ

    09031324777

    ایمیل پشتیبانی

    info@digargooneh.com

    آدرس دفتر

    شهرک صنعتی سفیدرود

    خانهمحصولاتمعرفی کتابمقالات