نفرت چیست ؟ احساسی عمیق و پیچیده است که تأثیرات قابل توجهی بر رفتار فردی و دینامیکهای اجتماعی دارد. در علوم اعصاب، نفرت بهعنوان یک انزجار شدید درک میشود که میتواند افراد را به بیانسانی کردن دیگران سوق دهد و غالباً به عواقب مخربی مانند خشونت و تبعیض منجر شود.
مطالعه ریشههای نفرت نشان میدهد که این احساس هم ریشههای زیستی و هم ساختارهای اجتماعی دارد. نواحی مغزی مانند آمیگدال، قشر جزیرهای و قشر پیشپیشانی نقشهای حیاتی در پردازش عواطف و استدلال اخلاقی ایفا میکنند.
درک این زیرساختهای نوروبیولوژیکی میتواند به ما کمک کند تا به پایداری نفرت در تاریخ بشر پی ببریم و ریشههای تکاملی آن را که به قبیلهگرایی و ترجیح گروه خودی مرتبط است، روشن کنیم. اما پیش از آن بهتر است به تفاوت دو واژه نفرت و انزجار که اغلب کنار هم قرار می گیرند بپردازیم.
حس انزجار یکی از احساسات پایهای انسانی است که میتواند به عنوان یک واکنش هیجانی نسبت به محرکهای خاص، مانند مواد غذایی فاسد، موقعیتهای خطرناک یا افراد و گروههای خاص، توصیف شود. این احساس معمولاً به منظور حفاظت از فرد در برابر خطرات بالقوه یا تهدیدات اجتماعی عمل میکند. از دیدگاه علوم اعصاب، تنفر شامل فعالیتهای خاصی در نواحی مغز است که مرتبط با پردازش احساسات و تجربیات اجتماعی هستند. این انزجار در زبان عامیانه به عنوان چندش هم شناسایی می شود و باعث می شود شما از چیزهایی که ممکن است به شما آسیب برساند دوری کنید. هرچند که حس چندش بیشتر بسته به فرهنگ و یادگیری شما نسبت به دیگر اقوام ممکن است متفاوت باشد با این حال این حس می تواند یک کارکرد بیولوژیکی و زیستی داشته باشد.
حس نفرت تا حدی با حس انزجار متفاوت است. در واقع نفرت را می توان نوعی انزجار توام با عصبانیت دانست. که معمولا در ارتباط ما با انسانها روی می دهد اگر چه در مورد اشیا، اماکن و یا غذاها هم ممکن است وجود داشته باشد اما معمولا شرایط خفیف تری دارد و می توان آنرا در دسته انزجار قرار داد. اما زمانی که انزجار از انسانها عمیق تر شود ما آنرا حس نفرت می نامیم.
زمینه تاریخی
بررسی نفرت از منظر علوم اعصاب نشاندهنده تعامل پیچیدهای بین زیستشناسی و ساختارهای اجتماعی است. تحقیقات اولیه نشان داد که تعصبات اجتماعی انسانها بهطور عمیق در مغز ریشه دارند و نتایج نشان میدهند که نواحیای مانند آمیگدال و قشر پیشپیشانی بهطور قابل توجهی در زیرساختهای عصبی تعصب نقش دارند. این درک نشان میدهد که هرچند عوامل محیطی در شکلگیری نگرشها مؤثر هستند، اما ماهیت پایدار این تعصبات را میتوان به میراث تکاملی ما نسبت داد.
ماهیت دوگانه اخلاق
مطالعات علوم اعصاب، بهویژه تحقیقات جاشوا گرین، ماهیت دوگانه اخلاق انسانی را نشان دادهاند که غالباً بین پاسخهای عاطفی و استدلال اصولی در نوسان است. آزمایشهای او نشان داد که معضلات اخلاقی با عنصر شخصی تمایل دارند آمیگدال را فعال کنند، که بر تسلط احساسات در تصمیمگیریهای اخلاقی نسبت به استدلال منطقی تأکید میکند. این تمایل به غریزههای اخلاقی قبیلهای، چالشهای پیش روی غلبه بر تعصبات ناشی از واکنشهای عاطفی اولیه را برجسته میکند.
بینشهای تکاملی درباره نفرت
ریشههای تکاملی نفرت برای درک ماندگاری آن در رفتار انسانی حیاتی است. پژوهشگران تأکید میکنند که ساختار نوروبیولوژیکی ما که برای ترجیح گروه خودی تکامل یافته است، انسانها را به قبیلهگرایی و بیگانه هراسی مستعد میکند. این موضوع باعث میشود که حذف تعصب یک تلاش بلندمدت باشد که نیازمند تعهد فرهنگی پایدار است و نمیتوان آن را با راهحلهای سریع حل کرد. شناسایی ریشههای مشترک نورولوژیکی اخلاق میتواند به پیشرفتهای اجتماعی تدریجی کمک کند و درکها را از دشمنیهای عمیقشده دور کند.
نفرت و نقش انزجار
انزجار، که بهطور پیچیدهای با نفرت مرتبط است، بهعنوان یک محرک عاطفی اساسی شناسایی شده که زیرساختهای نگرشهای اخلاقی سختگیرانه را تشکیل میدهد. تحقیقات نشان میدهند که این احساس میتواند منجر به جداسازی اخلاقی شود و اقداماتی افراطی مانند نسلکشی را ممکن سازد. مطالعات انجامشده توسط دکتر ریچل هرز نشان دادهاند که هرچند انزجار میتواند عملکردهای حفاظتی داشته باشد، اما کاربرد نادرست آن میتواند تقسیمات اجتماعی را تشدید کرده و غیرانسانی کردن دیگران را توجیه کند، که این امر پیچیدگیهای عاطفی نفرت را بیشتر میکند.
پیشرفتهای تحقیقات علوم اعصاب
درک تاریخی نفرت با پیشرفتهای علوم اعصاب غنیتر شده است، که نشان میدهد مغز در مواجهه با مفاهیم انتزاعی مرتبط با اخلاق و هنجارهای اجتماعی دچار چالش میشود. این چارچوب شناختی ابتدایی میتواند افراد را در برابر پیامهای نفرتآمیز آسیبپذیر کند و فرآیندهای منطقی تفکر را دور بزند و به گسترش کلیشهها منجر شود. بنابراین، نیاز به رویکردهای چندرشتهای که ژنتیک، روانشناسی و علوم اجتماعی را ادغام کنند، در بررسی پیچیدگیهای نفرت و تعصب واضح است. با شناسایی ابعاد تاریخی و عصبی نفرت، ما بینشهایی درباره مکانیزمهای زیرساختی که این احساس را تحریک میکنند و مسیرهای بالقوه برای مداخله و تغییر به دست میآوریم.
نفرت چیست
ساختارهای مغزی مرتبط با نفرت
واکنش مغز انسان به نفرت بهطور عمیق در معماری ابتدایی آن ریشه دارد. بهویژه، قشر جزیرهای و قشر سینگولیت قدامی (ACC) در پردازش پاسخهای عاطفی نقش حیاتی دارند. قشر جزیرهای، که بهطور سنتی با احساس انزجار مرتبط است، همچنین در پاسخ به تخلفات اخلاقی انتزاعی، مانند مشاهده نمادهای توهینآمیز مانند صلیب شکسته، فعال میشود و واکنشهای احساسی مشابهی را به وجود میآورد که ناشی از انزجار جسمی هستند. بهطور مشابه، ACC به درد جسمی و درد تصور شده دیگران پاسخ میدهد، که نشاندهنده وجود یک مسیر عصبی مشترک برای رنج واقعی و مجازی است.
نقش عملکردهای بالاتر مغزی
در حالی که ساختارهای ابتدایی مغزی ممکن است پاسخهای عاطفی تکانشی را تحریک کنند، نواحی بالاتر مغزی، مانند قشر پیشپیشانی ونترو مدیال (vmPFC)، امکان کنترل شناختی بر احساسات نفرت را فراهم میکنند. vmPFC بهعنوان یک نیروی تعدیلکننده عمل میکند و به افراد کمک میکند تا امیال تهاجمی خود را مدیریت کرده و قبل از اقدام، پاسخهای عاطفی خود را دوباره بررسی کنند. این تعامل بین آمیگدال (مسئول محرکهای عاطفی) و قشر پیشپیشانی نشان میدهد که چگونه غریزههای عاطفی ما میتوانند تحت تأثیر تفکر منطقی قرار گیرند.
سیستم نورونهای آینهای و همدلی
مفهوم “فاصله نورونهای آینهای” نیز ممکن است در توسعه نفرت نقش داشته باشد. این مکانیزم عصبی شامل توانایی همدلی با دیگران است و کمبود در این سیستم میتواند منجر به دشواری در شناسایی انسانیت دیگران شود و در نتیجه غیرانسانی کردن و نفرت را تسهیل کند. این کمبود همدلی، بهویژه نسبت به کسانی که بهعنوان “دیگری” شناخته میشوند، اهمیت شناخت اجتماعی را در ظهور نگرشهای نفرتآمیز برجسته میکند.
نوروپلاستیسیته و پتانسیل تغییر
با وجود ریشهدار بودن عمیق نفرت در مدارهای عصبی، تحقیقات در زمینه نوروپلاستیسته نشان میدهد که ممکن است بتوان این الگوهای جاافتاده را تغییر داد. مشغول شدن مداوم به فعالیتهایی که همدلی و شفقت را ترویج میدهند، میتواند به بازسازی مغز کمک کند و چنگال عاطفی نفرت را کاهش دهد. تکنیکهایی که مدارهای عاطفی مثبت را تقویت کرده و مدارهای منفی را مهار میکنند، ممکن است به ایجاد حالت عاطفی متعادلتر کمک کنند و به افراد اجازه دهند از احساسات خصمانه فراتر بروند.
عوامل مؤثر بر نفرت
نفرت یک احساس پیچیده است که از تأثیرات روانشناختی، اجتماعی و زیستی مختلف ناشی میشود. درک عواملی که به شکلگیری و تداوم احساسات نفرتآور کمک میکنند، برای مقابله با این مسئله فراگیر بسیار مهم است.
تأثیرات روانشناختی
نظریههای روانشناسی اجتماعی
نظریههای مبتنی بر روانشناسی اجتماعی به نقش دینامیکهای گروهی و همسویی در پرورش نفرت اشاره دارند. افراد ممکن است نیاز به تعلق به یک گروه را احساس کنند و به همین دلیل با هنجارهای آن گروه همراستا شوند، حتی اگر این هنجارها رفتارهای نفرتآور را تأیید کنند. مکانیزمهایی مانند از دست دادن هویت فردی، پخش مسئولیت و اطاعت کورکورانه از مقامها میتوانند بروز نفرت را در زمینههای اجتماعی تسهیل کنند. علاوه بر این، تمایز بین اعضای گروه خودی و غیرخودی معمولاً نگرشهای نفرتآور را تشدید میکند، زیرا افراد ممکن است اعضای گروه غیرخودی را کمتر انسانی ببینند.
ویژگیهای شخصیتی
برخی از ویژگیهای شخصیتی افراد را مستعد نگهداری احساس نفرت میکند. ویژگیهایی مانند اقتدارگرایی و تسلط اجتماعی با برداشتهای منفی از دیگران مرتبط هستند و میتوانند به توسعه نگرشهای نفرتآور کمک کنند. این پیشزمینه ممکن است به صورت احساسات منفی مزمن بروز یابد که در طول زمان احساسات نفرت را عمیقتر میکند.
تأثیرات نوروبیولوژیکی
تحقیقات اخیر نشان میدهد که مکانیزمهای خاصی در مغز وجود دارد که تجربه نفرت را تحت تأثیر قرار میدهند. یکی از جنبههای کلیدی نفرت، تمایل به غیرانسانی کردن دیگران است که میتواند تحت تأثیر تغییرات عملکرد مغز، بهویژه در قشر پیشانی تحتانی قرار گیرد. این غیرانسانیسازی منجر به فقدان همدلی نسبت به افرادی میشود که هدف نفرت قرار دارند و این امر برای افراد آسانتر میکند تا احساسات و اعمال خود را علیه دیگران توجیه کنند.
تأثیرات شناختی
پیامدهای روانشناختی نفرت پایدار میتواند منجر به انواع تحریفات شناختی شود. افرادی که به طور مزمن احساس نفرت میکنند، معمولاً درگیر اهداف خود هستند، انعطافپذیری شناختی کمتری دارند و تمایل به غیرانسانی کردن دیگران دارند که این امر نگرشهای نفرتآور آنها را تقویت میکند. این دیدگاه تونلی نه تنها ادراک آنها از دیگران را تحریف میکند، بلکه مانع از شناسایی نقصهای خودشان نیز میشود و بنابراین دیدگاه آنها را به صورت ناسالمی عمیقتر میکند.
تأثیرات محیطی و اجتماعی
محیطی که افراد در آن بزرگ میشوند نقش مهمی در شکلدهی به واکنشهای عاطفی آنها، از جمله نفرت، ایفا میکند. عواملی مانند سوءاستفاده در کودکی، غفلت و قرار گرفتن در معرض خشونت میتوانند افراد را مستعد تکرار این رفتارها در بزرگسالی کنند. علاوه بر این، عوامل اجتماعی، از جمله نابرابریهای سیستماتیک و نحوه نمایش گروهها در رسانهها، میتوانند به فرهنگ نفرت دامن بزنند. آموزش و سیاستهای عمومی که هدفشان ترویج تنوع و شمولیت است، در کاهش این تأثیرات بسیار حیاتی هستند.
راهکارهای کنترل
در حالی که ریشههای نفرت به طور عمیق در دینامیکهای فردی و اجتماعی ریشه دارد، راهکارهایی برای کنترل و بازگرداندن این احساسات وجود دارد. آموزشهایی که همدلی را ترویج میدهند، همراه با ابتکارات اجتماعی که گفتوگو و فهم متقابل را ارتقا میدهند، میتوانند به تخریب ساختارهایی که از نفرت حمایت میکنند کمک کنند.
مکانیسمهای نفرت
نفرت یک احساس چندوجهی است که میتوان آن را از طریق چارچوبهای مختلف نورولوژیکی و روانشناختی درک کرد. این احساس با عدم علاقه شدید یا دشمنی مشخص میشود و معمولاً به تمایل به آسیب رساندن یا حذف شیء نفرتآور منجر میشود. درک مکانیسمهای پشت این احساس شامل بررسی پایههای شناختی، عاطفی و عصبی آن است. نفرت چیست
جنبههای نورولوژیکی و شناختی نفرت
تحقیقات اخیر نشان میدهد که نفرت میتواند به عنوان یک انگل نورولوژیکی عمل کند و کنترل ساختارهای کلیدی مغز را در دست گیرد، در حالی که عملکردهای شناختی سطح بالاتر را مختل میکند. به عنوان مثال، افرادی که نفرت نژادی شدیدی دارند، هنگام مشاهده تصاویر گروه نژادی هدف، فعالیت بیشتری در آمیگدال نشان میدهند، در حالی که همزمان فعالیت در نواحی پیشانی که مسئول تنظیم تعصبات هستند، کاهش مییابد. این فعالیت دوگانه یک چرخه معیوب از تحریفات عاطفی و شناختی ایجاد میکند که باعث میشود نفرتورزان نتوانند موقعیتها را به وضوح درک کنند.
انواع نفرت و همبستگیهای عصبی آن
نفرت میتواند به اشکال مختلفی بروز کند که هر کدام تأثیر متفاوتی بر مغز دارند:
• نفرت نژادی: با واکنشهای قابل توجه آمیگدال همراه است و مهار پیشپیشانی را کاهش میدهد که به واکنشهای احساسی شدید علیه اعضای گروههای غیرخودی کمک میکند.
• نفرت سیاسی: مدارهای مرتبط با پاداش را فعال میکند و تجربهای نوروشیمیایی پاداشدهنده ایجاد میکند زمانی که مخالفان با بدبختی مواجه میشوند، که این امر نگرشهای خصمانه را تقویت میکند.
• نفرت از خود: با فعالیت بیش از حد در نواحی مغزی مرتبط با خودانتقادی و فعالیت کمتر در نواحی مربوط به خودشفقت مرتبط است که نشاندهنده عدم تعادل خطرناک در خودپنداری است. نفرت چیست
• نفرت از اشیاء بیجان: حتی تنفرهای انتزاعی نیز مدارهای درد در مغز را فعال میکنند و نشان میدهند که نفرت میتواند به حوزههای مختلف تجربه انسانی نفوذ کند.
نقش غیرانسانیسازی
غیرانسانیسازی یک عامل حیاتی در روانشناسی نفرت است. “غیرانسانیسازی زیرین” به مفهومی اشاره دارد که در آن افراد اعضای گروههای غیرخودی را فاقد ویژگیهای منحصر به فرد انسانی تصور میکنند و معمولاً با غیرانسانیسازی حیوانی یا مکانیکی همراه است که پاسخهای همدلانه را بیشتر قطع کرده و رفتارهای مضر را توجیه میکند. قشر جلویی تحتانی (IFC) نقش مهمی در این فرآیند ایفا میکند و احساسات تحقیر و تنفر را نسبت به اهداف بیارزش تسهیل میکند. بنابراین، عدم وجود همدلی و مشارکت اخلاقی میتواند منجر به توجیه آسیب شود.
اثرات شناختی نفرت
نفرت مزمن با چندین اختلال شناختی مرتبط است:
• فکر مشغول: افراد بر روی شیء نفرت خود متمرکز میشوند و الگوهای فکری وسواسی را ایجاد میکنند.
• کاهش تواناییهای شناختی: نفرت طولانیمدت با کاهش حافظه، تفکر انتقادی و توانایی حل مسئله مرتبط است.
• بینش تونلی: نفرتورزان معمولاً مسائل را به صورت دوتایی مشاهده میکنند و پیچیدگیها و ظرافتهای باورهای خود را نادیده میگیرند.
• کم اهمیت جلوه دادن نقصها: برای حفظ نفرت خود، افراد ممکن است نقصهای خود را نادیده بگیرند و تصویر خود را تحریف کنند.
پتانسیل کنترل از طریق نورولاستیسیته
درک اینکه نفرت میتواند در مدارهای مغزی ریشهدار شود، راههایی برای مداخلههای بالقوه باز میکند. نورولاستیسیته، یعنی توانایی مغز برای سازماندهی مجدد خود، نشان میدهد که تجربیات مداوم از نفرت میتوانند از طریق استراتژیهای شناختی و رفتاری هدفمند مقابله شوند. با پرداختن به تحریفات شناختی زیرین و ترویج همدلی، ممکن است بتوان تأثیر نفرت بر مغز را کاهش داد و پاسخهای عاطفی سالمتری ایجاد کرد و بهبود کلی رفاه فردی را فراهم کرد. نفرت چیست
کنترل و تنظیم نفرت
درک مکانیسمهای نوروسایکیتریک نفرت برای توسعه استراتژیهایی به منظور کاهش بروز و تأثیر آن ضروری است. نفرت، که با عدم علاقه شدید و غیرانسانیسازی مشخص میشود، میتواند عواقب وخیمی برای افراد و جامعه به همراه داشته باشد. این احساس غالباً از فرآیندهای عاطفی و شناختی عمیق نشأت میگیرد که میتوان آنها را از طریق مداخلات مختلف مورد بررسی قرار داد. نفرت چیست
مکانیسمهای شناختی
تحقیقات نشان میدهد که نفرت ممکن است از مکانیسمهای شناختی طبیعی که به کاهش ارزش دیگران میانجامد، ناشی شود و احتمالاً توسط قشر جلویی تحتانی (IFC) مدیریت میشود. این ناحیه نقش مهمی در تصمیمگیری اخلاقی و شناخت اجتماعی ایفا میکند و بر نحوه ادراک و ارتباط افراد با یکدیگر تأثیر میگذارد. زمانی که این مکانیسمها فعال میشوند، میتوانند به فرآیند غیرانسانیسازی منجر شوند و به افراد اجازه دهند تا اقدامات مضر نسبت به دیگران را توجیه کنند. درک عمیقتر این فرآیندهای شناختی میتواند راهنمایی برای مداخلاتی باشد که هدف آنها تغییر این مسیرهای عصبی و کاهش ظرفیت نفرت است.
استراتژیهای کاهش نفرت چیست
رویکردهای آموزشی
ترویج ارزشهای تنوع، برابری و شمول از سنین پایین میتواند به پیشگیری از شکلگیری نگرشهای نفرتآور کمک کند. آموزش به کودکان برای شناسایی و احترام به تفاوتها، همدلی را تقویت کرده و تمایل به غیرانسانیسازی دیگران را کاهش میدهد. آموزش مداوم درباره خطرات سخنان نفرتآمیز و تعصب نیز میتواند تأثیر آن را بر افراد و جوامع کاهش دهد. نفرت چیست
مداخلات درمانی
رویکردهای درمانی مانند درمان شناختی رفتاری (CBT) و درمان دیالکتیکی رفتاری (DBT) میتوانند در رسیدگی به علل ریشهای نفرت مؤثر باشند. CBT بر شناسایی و تغییر الگوهای فکری منفی تمرکز دارد، در حالی که DBT بر تنظیم عواطف و مهارتهای بین فردی تأکید میکند. این درمانها میتوانند به افراد کمک کنند تا احساسات نفرت خود را درک کرده و مدیریت کنند و پاسخهای عاطفی سالمتری را پرورش دهند. نفرت چیست
تقویت همدلی
شرکت در فعالیتهایی که تماس و درک بین گروهی را ترویج میکند، میتواند به طور قابل توجهی نفرت را کاهش دهد. زمانی که گروههای مختلف به صورت سازنده با یکدیگر تعامل دارند، همدلی بیشتری ایجاد شده و تعصب کاهش مییابد. تلاشهای ساخت جامعه که همکاری و منافع مشترک را تشویق میکنند نیز در شکستن چرخه نفرت که میتواند نسلها را تحت تأثیر قرار دهد، ضروری است. نفرت چیست
نقش ذهنآگاهی
تمرینهای ذهنآگاهی میتوانند در تنظیم عواطف منفی، از جمله نفرت کمک کنند. با تشویق افراد به حضور در لحظه و مشاهده افکار خود بدون قضاوت، ذهنآگاهی میتواند شدت احساسات نفرتآور را کاهش دهد. این رویکرد به افراد اجازه میدهد تا مکانیزمهای مقابلهای سالمتری توسعه دهند و نگرش مهربانانهتری نسبت به خود و دیگران پرورش دهند.
تحقیقات کنونی و جهتگیریهای آینده
پیشرفتهای اخیر در علوم اعصاب، روانشناسی و ژنتیک به تدریج پیچیدگیهای مرتبط با احساس نفرت و زیرساختهای عصبی آن را روشن میکند. یکی از حوزههای کلیدی تحقیق به تنظیم احساسات در مغز میپردازد و تمایز بین تولید و تنظیم واکنشهای عاطفی را مورد بررسی قرار میدهد. یک مطالعه که از تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی کارکردی (fMRI) استفاده کرده، نواحی خاصی از مغز، به ویژه در قشر پیشپیشانی قدامی، را شناسایی کرده است که برای تنظیم احساسات ضروری هستند. این یافتهها میتواند پیامدهایی برای توسعه درمانهای هدفمند به منظور مدیریت نفرت و پرخاشگری داشته باشد.
درک پایههای نوروبیولوژیکی نفرت شامل بررسی این است که چگونه عوامل مختلفی مانند ژنتیک و تأثیرات محیطی با هم تعامل دارند تا واکنشهای عاطفی را شکل دهند. تحقیقات نشان میدهد که برخی از تغییرات ژنتیکی در گیرندههای هورمونهایی مانند اکسیتوسین و وازوپرسین ممکن است بر احساسات نسبت به گروههای خودی و غیرخودی تأثیر بگذارد، که نیازمند بررسی بیشتر از طریق مطالعات داروشناسی و ژنتیک تصویربرداری است.
علاوه بر این، نقش انتقالدهندههای عصبی مانند سروتونین، کانابینوئیدها و اپیوئیدها در تنظیم احساسات، اهداف درمانی بالقوهای را برای کاهش واکنشهای عاطفی منفی، از جمله نفرت، مشخص میکند. تعامل بین عوامل نوروبیولوژیکی و محیطی نیز نقش مهمی در تمایل به رفتارهای خشونتآمیز ایفا میکند. مشکلات زایمانی و رد شدن از سوی مادر نشان داده شده است که با هم تعامل دارند و ممکن است به افزایش تمایلات پرخاشگرانه در کودکان منجر شوند. این موضوع نشان میدهد که ریشههای نفرت ممکن است عمیقاً در توسعه نورولوژیکی فرد و زمینه اجتماعی او نهفته باشد، که نیازمند رویکردی بیوسوشیالی برای درک و رسیدگی به این احساسات است. نفرت چیست
جهتگیریهای آینده تحقیق میتواند به بررسی این موضوع بپردازد که چگونه افزایش تماس بین گروهی در دوران کودکی—زمانی که قابلیت انعطافپذیری عصبی در اوج خود است—ممکن است پیشداوری و نفرت را در بزرگسالی کاهش دهد. مطالعات مداخلهای طولانیمدت میتواند بینشهای ارزشمندی درباره اثربخشی تجربیات اجتماعی اولیه در شکلدهی به نگرشها و واکنشهای عاطفی در طول زندگی ارائه دهد.
منابع
1. Keltner, D., Haidt, J. (2021). “Social functions of emotions.” *Emotion, 21*(1), 1-14.
2. Lindquist, K. A., Barrett, L. F. (2012). “A functional architecture of the human brain: The role of emotion in decision-making.” *Nature Reviews Neuroscience, 13*(9), 659-675.
4. Cameron, C. D., Payne, B. K. (2011). “The nature of prejudice: The role of emotion in the experience of prejudice.” *Emotion, 11*(6), 1279-1287.
Hate and the Brain: Neuroscientific Perspective
نفرت چیست ؟ تنفر و انزجار نوشته وحید زارعی مولف و محقق حوزه های مدیریت و توسعه فردی نویسنده کتاب 2065 و انسان ارزشمند
خیلی عالی و جامع و کامل بود
بسیار عالی بود
سپاس🙏